انسان با توجه به موقعیت جغرافیایی محل زندگی خود برخی از اجناس را بهعنوان کالای با ارزش برای معاملاتش انتخاب کرد.
به عنوان مثال گندم، گوسفند و صدف در چین، گاو نر در یونان، فیل در مناطق آسیای جنوبی و نمک در معاملات روزمره به جای پول مبادله میشد.
هر چه جوامع بشری متمدنتر و داد و ستدهای روزانه بیشتر میشد این نوع اجناس شاید توجیه خود را برای واسطه معاملات بودن بیشتر از دست میداد و در برخی اوقات حتی کفاف هزینههای زندگی روزمره او را نمیداد تا اینکه به جای این کالاها مبادله فلزات گرانبها مثل طلا، مس و نقره شروع شد.
راه حل این بود که این فلزات با ابعادی کوچک تر به صورت حلقهای وارد مبادلات روزانه بشر شد و رنگ و بوی تازهای را به اقتصاد و مبادلات جوامع بشری بخشید.
داریوش با توجه به رشد تجارت بین شهرها سکههای متفرقه قبلی را بهطور کلی جمع آوری و سکهای را به شکل واحد ضرب کرد تا در سراسر کشور مورد قبول و صرفا جنبه محلی نداشته باشد.
از آن تاریخ به بعد هیچ یک از حکام محلی اجازه ضرب سکه طلا نداشت و تنها با اجازه داریوش میتوانست اقدام به ضرب سکه نقرهای کند و ضرب سکه صرفا در اختیار داریوش بود.
این سکهها تا سالها بعد در بازار تجارت حکمفرمایی میکردند و دارندگان آنها میتوانستند با توجه به دارایی خود مال و املاک تهیه کنند و یا به تجارت بپردازند اما هرچه بازار تجارت گسترده میشد بشر به سکههای زیادتری نیاز داشت، تا جایی که به فکر جایگزینی سبکتر برای این سکههای سنگین، اما گرانبها افتاد.
