بندر عباس بازاریاب

ارائه خدمات تبلیغات و بازاریابی

بندر عباس بازاریاب

ارائه خدمات تبلیغات و بازاریابی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خدمات» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

ضرورت بازاریابی در نظام بانکی

بانکها اغلب برای موفقیت در ارائه خدمات خود، اقدام به بازاریابی میکنند. ولی متاسفانه بدلیل عدم آشنایی با بازاریابی بانکی تنها از روندهای سنتی بازاریابی بصورت کاملا پراکنده و بی ارتباط با هدف اصلی بانک بهره می برند. بازاریابی بانکی، در واقع رویه ها و برنامه های بازاریابی را سمت و سو می بخشد و بستر مناسبی را برای سایر فعالیتهای بازاریابی ایجاد میکند و شامل فعالیتهایی است که برای ایجاد، حفظ یا تغییر طرز فکر یا رفتار مخاطبین، نسبت به بانک انجام می گیرد.
بانکها می کوشند با بهره گیری از روابط عمومی یا استفاده از برنامه های تبلیغاتی، تصویر ذهنی خود را ارتقاءبخشند. با این توصیف «بازاریابی در بانک، مستلزم برآورد و ارزیابی تصویر ذهنی کنونی مشتریان از سازمان و تهیه برنامه های بازاریابی برای بهبود آن است». اولین گام در ارزیابی تصویر ذهنی مشتریان، تحقیق درباره تصویر ذهنی کنونی افراد جامعه نسبت به شعب بانک است. افراد مختلف ممکن است از یک بانک، ذهنیت های متفاوتی داشته باشند. یک شعبه از بانک نیز ممکن است از تصویر ذهنی جامعه درباره خود راضی باشد یا به این نتیجه برسد که در این زمینه کاستی هایی وجود دارد که باید برطرف گردد.
برای مثال بانکها می توانند به کمک تحقیقات بازاریابی، تصویر ذهنی مشتریان خود را ارزیابی کنند و از نتیجه بررسی های بعمل آمده، از میزان دوستانه بودن خود با مشتریان، اطمینان بیشتری کسب نمایند. بانک طبعاً باید در مقابل این نتایج نیز عکس العمل مناسبی از خود نشان بدهد.
البته بانک در ابتدا باید تصمیم بگیرد که می خواهد در نزد افراد جامعه به چه تصویر ذهنی دست یابد. مثلاً فرض کنید بانکی به دنبال کسب تصویر ذهنی است که او را به عنوان سازمانی بشناسند، دوستانه، ارائه کننده خدمات اختصاصی، مشتری گرا، بزرگ، مطمئن و کاملاً بدون عیب. در این مرحله بانک باید یک برنامه بازاریابی دقیقی را تهیه کند که به کمک آن بتواند تصویر ذهنی فعلی و واقعی خود را به تصویر ذهنی مطلوب تبدیل کند. در واقع از این مرحله به بعد است که باید دقت وظرافت را در بیان اصول و مفاهیم بازاریابی مد نظر قرار دهد و به اجرای اصول و مفاهیم بازاریابی داخلی و بازاریابی متقابل بپردازد. فرض کنید در وهله نخست بانک در صدد است که ذهنیت جامعه را به این سمت سوق دهد که این بانک، مؤسسه ای دوستانه و ارائه کننده خدماتی اختصاصی است، لذا، باید تحویلداران و کارکنانی را که با مشتریان ارتباط دارند، آموزش دهد تا با مشتریان صمیمی تر برخورد نمایند. پس از اینکه اطمینان حاصل کرد که در زمینه معیارهای ذهنی مهم به هدف خود یعنی بهبود عملکرد دست یافته است، می تواند با تهیه برنامه های بازاریابی این تصویر ذهنی جدید را به مشتریان انتقال دهد. همچنین می تواند با استفاده ازابزارهای روابط عمومی بعضی از فعالیتهای عمومی را برعهده بگیرد. مثلاً مدیران خود را برای ایراد سخنرانی برای صاحبان صنایع و گروههای اجتماعی ترغیب کند. همچنین در مورد تامین مالی خانوارها، سمینارهای عمومی دایر کند و بالاخره اطلاعات خبری ارزشمندی درباره فعالیتهای بانکی خود منتشر کند.
تبلیغ برای ایجاد تصویر ذهنی مثبت، ابزار عمده ای است که شرکتها برای بازاریابی خود از آن بهره میگیرند. بانکها نیز برای ایجاد یک ذهنیت مطلوب از این روش بهره می برند. آنها همچنین از این نوع تبلیغ برای مقابله با وضعیتهایی استفاده می کنند که احتمالاً تصویر ذهنی مشتریان از بانک مخدوش شده است. تلاشهای بازاریابی یک بانک، فقط در صورتی با موفقیت همراه است که این سازمان به طور واقعی همگام با تصویر ذهنی مطلوب خود حرکت کند. در صورت عدم تناسب واقعیت با تصویر ذهنی، با هیچ بودجه تبلیغاتی و برنامه روابط عمومی نمی توان مردم را در بلند مدت قانع کرد. یک بانک باید هر از گاهی بازار مخاطب خود را تحت بررسی قرار دهد، تا مطمئن شود فعالیتهای بازاریابی خود (در جهت بهبود تصویر ذهنی سازمان)، در راستای اهداف سازمان بوده است یا خیر.

تعیین خط مشیهای بازاریابی بانک
در این مرحله سعی می شود بانکهائی را که علائم رقابتی شدن، را شناسایی کرده اند و خود را نیازمند برنامه و خط مشی های بازاریابی می دانند مد نظر قرار دهیم. چرا که بانک پیشاپیش خود را تجهیز کرده و با استفاده از شیوه های جدید بازاریابی خدمات آماده مقابله با رقبا می شوند.
وقتی در ارائه خدمات از شیوه های بازاریابی سنتی استفاده می شود بر میزان دشواریهای سازمان بشدت افزوده می گردد، لذا بازاریابی خدمات بانکی، امروزه به چیزی بیش از بازاریابی سنتی نیاز دارد.
براساس درک درست و بکارگیری اصول علمی بازاریابی، در واقع در راستای برنامه ها و خط مشی های سازمان حرکت نموده ایم. بازاریابی با یک عقیده شروع می شود و آن اینکه کارکنان در صف اول سازمان قرار دارند و به عنوان یک بازار داخلی هیچ فرقی با مشتریان خارجی سازمان ندارند چرا که جزء مهمترین عوامل موفقیت سازمان مطرح می باشند. با این وصف در بانک، تحویلداران و کارکنانی که با مشتریان ارتباط دارند باید بخوبی آموزش داد و کلیه کارکنان ستادی خود را ترغیب کرد که به صورت گروهی با هم همکاری کنند. براین اساس به واحد بازاریابی نباید صرفاً اکتفا کرد، در حالی که دیگر قسمتهای بانک به راه قبلی خود ادامه دهند.
بنابراین بازاریابی واقعی یعنی آگاهی نسبت به آن چیزی که باید ارائه شود، نه فروش آن چیزی که ارائه شده است. بانکها از طریق شناخت نیازهای مشتریان و ارائه راه حلهای لازم برای برطرف کردن این نیازها، رهبری بازار را به دست می آورند و این امر فقط با نوآوری و ارتقاء کیفیت خدمات تحقق می یابد. در صورت عدم تحقق این شرایط مسلماً شیوه ارائه خدمات و کیفیت آن کارا نخواهند بود، چرا که امروزه بازاریابی با امور اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بصورت همه جانبه، ارتباطی قوی و معنی داری یافته است. بطوری که سیستم های بازاریابی، نیازها و خواسته های افراد را پیش بینی و آنها را ارضاء می نماید. از زمانی که بازاریابی بصورت یک سیستم مطرح شد اولین مقوله ای که مطرح است لزوم تحقیقات بازاریابی برای شناسایی نیازها، عادات، رسوم، خواسته های مشتریان و همچنین شبکه های توزیع یا عوامل ارائه خدمات می باشد.
بدیهی است در چنین شرایطی، بازاریابی باید طیف وسیعی از فعالیتهای تحقیقاتی، طراحی خدمات ، تدارکات، توزیع و خدمات پس از فروش را در بر گیرد. نگاهی به فعالیت بانکهای بزرگ جهان نشان می دهد که ارائه دهندگان خدمات بانکی برای دستیابی به موفقیت، به طور سازمان یافته و هماهنگ عمل می نمایند و از تجارب دیگر سازمانهای موفق دنیا بهره می گیرند و با دقت بیشتر در کلیه مراحل طراحی محصول یا خدمت، تولید و توزیع آنها کوشش می کنند، تا سهم بزرگتری از بازار را به خود اختصاص دهند.

جایگاه بازاریابی در ساختار تشکیلاتی
موقعیت و جایگاه بازاریابی در ساختار تشکیلاتی بانک به مراحل تکامل فعالیتهای بازرگانی آن ارتباط دارد. در یک جامعه سنتی که فعالیتهای بازرگانی تکامل نیافته است هدف نهایی یک بانک فقط کسب سود است. در این حالت خدمات بدون توجه عمیق و همه جانبه نسبت به نیازهای مشتریان ارائه می شود و طبیعتاً چون تعداد رقبا نیز محدود است، بدون اینکه مساعی سازمان یافته و همه جانبه ای لازم باشد، خدمات ارائه می شود و سود حاصل می گردد. در این شرایط یا واحد بازاریابی در ساختار تشکیلاتی سازمان وجود ندارد، یا اینکه بصورت واحد یا دایره کوچکی زیر نظر مدیریت برنامه ریزی اداره می شود.
به تدریج که رقابت حادتر و فشرده تر می شود برای تحلیل سود یا ارائه خدمات بیشتر، کوشش های سازمان یافته ای لازم است و بانک در می یابد، که واحد بازاریابی سنتی نمی تواند نیازش را تامین نماید. در این شرایط ایجاد بازاریابی به صورت یک مدیریت و همتراز با مدیریت های میانی مطرح می گردد و فعالیتهایی نظیر تحقیقات بازاریابی، تبلیغات پیشبرد فروش، اعطای اعتبار و ایجاد رابطه با عوامل شبکه ارائه کننده خدمات اهمیت پیدا می کند. در این تحولات، موقعیتی پیش می آید که مدیران بانک در می یابند بازاریابی باید به عنوان یک حوزه معاونت همتراز با معاونت اداری، مالی، تحقیق و توسعه یا طرح و برنامه در نمودار سازمانی دیده شود. در این موقعیت اداره بازاریابی دارای وظایف استراتژیک می باشد او باید اهداف بلند مدت بانک را از نظر نوع فعالیت، مشخصات، بازار هدف، مشتریان بالقوه و بالفعل و … شناسایی و برای دستیابی به آن اهداف، برنامه های کوتاه مدتی را طراحی و اجرا نماید.

نتیجه گیری
دیگر صرفاً درک مشتریان کافی به نظر نمی رسد. در دهه های قبل بانکها در مورد مشتریان خود نگرانی زیادی نشان نمی دادند، چون تقریباً اکثر بازارها در حال رشد بودند. اما امروز به این حقیقت پی برده اند که کسب سود فقط از طریق جلب توجه مشتریان و سهم بازار بالاتر امکان پذیر است. نتیجه آنکه بانکها هیچ چاره ای ندارند، جز اینکه «تصویر ذهنی مثبت» خود را توسعه دهند. آنها باید همان کوشش را که برای درک نیازهای مشتریان خود به کار می برند، برای ارزیابی تصویر ذهنی مشتریان خود نیز به کار برند.
بانکهایی که تحت مفهوم بازاریابی عمل می کنند، برای موفقیت باید خدماتی را به مشتریان ارائه نمایند که بهتر از رقبا نیازهای آنان را برآورده سازند. بنابراین خط مشی های بازاریابی باید، نه فقط نیازهای مشتریان هدف، بلکه خط مشی های رقبا را مد نظر داشته باشند. همچنین بانکها بایداهداف، نقاط قوت و ضعف، خط مشی ها و الگوهای واکنشی خود را مورد ارزیابی قرار دهند و ارزیابی تصویر ذهنی مردم از شعب بانک و تعیین خط مشی های بازاریابی بانک و تعیین جایگاه بازاریابی در ساختار تشکیلاتی در اولویتهای اولیه کاری خود تنظیم نمایند.

  • علیرضا علیپور
  • ۰
  • ۰

وفاداری برند

مقدمه وفاداری برند

برندهای موفق و قوی وضعیت فیزیکی خود را ارتقا میدهند به همین دلیل با مصرف کنندگان ارتباط عمیقی برقرار میکنند و زنده میمانند .برند قوی مبتنی بر وفاداری مشتری است وفاداری به برند، برند را به بهربرداری از سود به صورت یک حق توانمند میسازد و موجب بقای سهم بازار شده و سود بلند مدت شرکت را تضمین میکند.وفاداری برند یک شبه ایجاد نمیشود بلکه ذره ، ذره و در طول سالیان زیاد ایجاد میشود . وفاداری برند ، شبیه ، دوماراتون است که میانبری در آن برای برندهایی که به وعده های خود متعهدند و دارای ارزش ها و تصویر ها و تعاریف هستند ، پایدار میمانند - رهبران کیفیت ، تبلیغات مطلوب خود را دارند و معمولا در صنعت خود قویترین هستند.
برندهای قوی باتغییر نیاز و خواسته مشتریان، توسعه و تعالی میابند.
شایان ذکر است برندها همیشه انچه را که مورد انتظار مصرف کنندگان است را در نظر نمی گیرند .مثلا بحثی که در سال 1998 در جام جهانی مطرح شد،نمونه ای از سوء رفتار برخی از نامهای تجاری بود که از کودکان در کارخانه های تولید توپ فوتبال توسط ادیداس ،نایک،و... شد، به کار گرفته می شد.به طور کلی سوء رفتار ها را به شرح زیر گرداوری کرده ایم:
1-تفاوت کیفیت محصول از انچه که مورد انتظار است.اگر برندی موفق به براوردن انتظارات مشتری خود نشود ،ارتباط به خطر می افتد.
2-کمبود پشتیبانی خدمات.چنان چه در قالب خدمات کوتاهی شود ، مشتری به دنبال برند دیگری می رود.
3-سوء رفتار های روان شناختی و هنجارهای اجتماعی.
از اینرو شرکتها تلاش خود را در حفظ مشتریان فعلی و ایجاد وفاداری بین انها قرار داد ه اند. شرکتهای استثنائی مشتریان خشنودی خلق میکنند. آنها طرفدارانی وفادار برای خود ایجاد میکنند. برای نیل به این هدف، این شرکتها تحقیقات زیادی را در جهت شناسائی عوامل موثر بر این وفاداری انجام داده اند و ابعاد مختلف مولفه تشکیل دهنده وفاداری را بررسی نموده اند یاکوبیو به بررسی وفاداری به برند در مقابل تکرار خرید پرداخته اند.

بررسی وفاداری

وفاداری یک واژه قدیمی است که تعهد عمیق به کشور، خانواده یا دوستان را توصیف میکند. وفاداری با واژه وفاداری به برندوارد بازاریابی شد. اما آیا مردم میتوانند به یک برند وفادار باشند ؟مفهوم وفاداری برند به عنوان ساختار درونی در بازاریابی در دهه گذشته مطرح بوده است. وفاداری برند اولویت متمایز مصرف کننده برای تکرار مجدد همان برند است. برخی دیگر از محققان وفاداری را یک رفتار یا یک نگرش می انگارند و برخی دیگر ترکیبی از هر دو. 
رفتار وفاداری به عنوان رفتار آشکار مشتری نسبت به برند خاصی تعریف میشود که در الگوهای خرید مجدد او نمایان است. چنانچه این الگو تکرار خرید به عنوان تکرار واقعی در نظر گرفته شود.در وفاداری برند این رویکرد رفتاری را با اندازه گیری و ارزیابی ساده ای از متغیرها ی رفتاری برای پیش بینی رفتار خرید مشتری در آینده در نظر دارد.گرچه بسیاری از محققان عقیده دارند که اندازه گیری این رفتار می تواند موجب بروز مشکلا تی شود. این رویکرد رفتاری موجب نادیده گرفتن اهمیت فرایند تصمیم گیری مشتری می شود ، که متفاوت از وفاداری برند نسبت به رفتار ساده خرید مجدد محسوب می شود. از دیگر مشکلات مطرح شده می توان به ناتوانی در ارزیابی پیچیدگی و توانمندی وفاداری برند و نیز تمرکز بر نتیجه رفتار و عدم گسترش تعاریف اشاره کرد. از این رو هیچ یک از تعاریف عملیاتی در مطالعات وفاداری به برند تا کنون شرح درستی از عوامل و زمینه هایی که منجر به وفاداری می شود، نشا ن داده نشده است. بدیهی است بسیاری از فاکتورهای نگرشی، از برند مشتق شده اند:تعهد ،مشارکت ،انگیزه و متغیر های شناختی .گرچه فرایند انتخاب این متغیرها عملیاتی است و نه تئوری از این رو نا توانی محققان برای ارزیابی همه ویژگی های فردی مشهود است.
باید به این نکته توجه کرد که مفهوم وفاداری به برند با عادت مشتری به مصرف متفاوت است.عادت به معنای تکرار خرید مشتری بدون تعهد و یا توجه خاص به برند است.در حالی که وفاداری زمانی که شکل گرفت ، احتمال کمتری وجود دارد که مصرف کننده تحت تاثیر اقدامات رقبا نظیر،کاهش قیمت،تبلیغات وترفیع قرار گیرد.بنابراین این نکته اهمیت دارد که بازاریابان بتوانند به درک درستی از چگونگی خلق ،ایجاد و نگهداری مفهوم وفاداری به برند برسند.نتایج تحقیقات عواملی چون دانش و اطلاعات مصرف کننده ، جستجوی اطلاعات ، درگیری محصول ، درک ریسک و رضایت مشتری را درباره وفاداری برند مطرح می کند.بررسی ها حاکی از این است که این متغیر ها به هم وابسته هستند.هم چنین برای درک وفاداری به برند این نکته قابل توجه است که جنسیت در این مفهوم اهمیت دارد. اکنون به بررسی هر یک از متغیرها می پردازیم:
دانش مصرف کننده به کاهش پیچیدگی اطلاعات کمک می کند و سبب کاهش تردید وی به برند می شود. با توجه به این مطلب که جستجوی اطلاعات سبب بالا رفتن دانش مصرف کننده خواهد شد.در نتیجه درک مفهوم ریسک معنا پیدا می کند.پس درگیری محصول برای مصرف کننده بالا می رود و میتواند بر رضایت مشتری اثر گذارد و در نتیجه وفاداری را مطرح می کند. هنگامی که وفاداری ایجاد می شود :
خرید بیشتر و گسترش سبد خرید محصولات
خرید مجدد توام با توجه
توصیه خرید به دیگران 
وفاداری مشتریان از جنبه های مختلفی چون :وفاداری به برند ،وفاداری به محصولات ،خدمات و ...تعبیر شده است. پس مشتری وفادار به برند را به این صورت مطرح می کنیم: " هر مشتری که خرید قبلی و بعدی ان یکسان باشد یا توصیه کننده ای برای خرید دیگران ویا خودش برای خرید بیشتر تلاش نماید.حال به جنبه های مختلف وفاداری می پردازیم:
در نظر بگیرید که یک مشتری در گذشته از برندA (محصول/خدمت)استفاده می نموده است.و فرض کنید وی در خرید قبلی هم از همین نام Aاستفاده نماید.در این صورت این وفاداری را «وفاداری اشکار شده» قلمداد خواهد شد. حالتی را در نظر بگیرید که در آن، خرید یک مشتری مربوط به برند A بوده و خرید آتی یا توصیه وی به دیگران نیز به خرید از همان نام )محصول/ خدمت) باشد. در این صورت وفاداری این مشتری از نوع«وفاداری بیان شده» خواهد بود. مشتری که شرایط وفاداری بیان شده و یا آشکار را ندارد، به عنوان«مشتری با وفاداری کامل» شناخته می شود.

  • علیرضا علیپور
  • ۰
  • ۰

رقابت پذیری

رقابت پذیری

مطالعه نظریات صاحب نظران و پژوهشگران مختلف نشان می‌دهد که از رقابت‌پذیری تعریف و تعبیر واحدی وجود ندارد. اما به طور کلی می‌توان رقابت‌پذیری را قابلیتها و توانمندیهایی دانست که یک کسب و کار، صنعت، منطقه، کشور دارا هستند و می‌توانند آنها را حفظ کنند تا در عرصة رقابت بین‌المللی نرخ بازگشت بالایی را در فاکتورهای تولید ایجاد کرده و نیروی انسانی خود را در وضعیت نسبتاً بالایی قرار دهند. به عبارت دیگر، رقابت‌پذیری توانایی افزایش سهم بازار، سوددهی، رشد ارزش افزوده و ماندن در صحنه رقابت عادلانه و بین المللی برای یک دوره طولانی است.
رقابت‌پذیری در اثر ترکیبی از داراییها و فرایندها به وجود می‌آید. داراییها یا به صورت موهبتی است (مثل منابع طبیعی) و یا ساخته شده به وسیلة انسان است (مثل زیر ساختها) و فرایند‌ها که داراییها را به منافع اقتصادی حاصل از فروش به مشتریان تبدیل می‌کند و در نهایت موجب ایجاد رقابت‌پذیری می‌گردند. این مطالب را می توان به صورت فرمول رقابت پذیری جهانی نشان داد.

در بررسی رقابت‌پذیری می‌توان از زاویة دیگری نیز به مسئله نگریست و آن منابع ایجاد رقابت‌پذیری است. منابع ایجاد رقابت‌پذیری را می‌توان در سه دستة فناوری، سازمان و نیروی انسانی تقسیم‌بندی کرد. مزیت رقابتی حاصل از نیروی انسانی دوام و پایداری بیشتری نسبت به سایر مزیتهای رقابتی دارند و مدت زمان بیشتری لازم است تا رقبا بتوانند این مزیتهای رقابتی را تقلید کنند.

رقابت‌پذیری : ‌تعاریف و اصول

مفهوم خلق ثروت که امروزه مترادف استاندارد سطح زندگی محسوب می‌شود، اگرچه جذاب است ولی معلوم نمی‌کند که این ارزش افزوده از کجا سرچشمه می‌گیرد. در هر جامعه صنعتی،‌ خلق ثروت از بنگاه‌ها یا اشخاص سرچشمه می‌گیرد که در واقع تولیدکنندگان کالاها یا خدمات هستند. دولت در این فرآیند اقتصادی مشارکت مستقیم ندارد، هرچند می‌تواند مالک سرمایه بنگاه‌ها باشد. آنچه در مورد دولت اهمیت دارد و نقش کلیدی آن در تعیین استاندارد زندگی در کشور است، قانون‌گذاری و سیاست‌گذاری دولت است که در واقع منجر به تعریف یک چارچوب منطقی و پایدار برای خلق ثروت‌های اقتصادی می‌گردد. در این تعریف خلق ثروت بعنوان موتور محرکه‌ای برای بهبود استاندارد زندگی محسوب می‌شود. تعریف OECD از رقابت‌پذیری ناظر به همین بخش است :

رقابت‌پذیری درجه‌ای است که بر اساس آن توانمندی یک کشور در تولید کالاها و خدمات در شرایط اقتصاد آزاد، سنجیده می‌شود به گونه‌ای که این تولیدات بتواند در بازارهای بین‌المللی حضور پیدا کنند و به صورت پیوسته به تثبیت و ارتقای درآمد واقعی مردم آن کشور در درازمدت منجر گردد. در بحث رقابت‌پذیری رابطه بین محیط اقتصادی داخل یک کشور که دولت در آن نقشی کلیدی دارد و فرآیند خلق ثروت که توسط بنگاه‌ها و اشخاص صورت می‌گیرد، اصلی‌ترین موضوعی است که به آن پرداخته می‌شود.

چهار فاکتور رقابت‌پذیری می‌باشد که عموما‌تعریف‌کننده فضای حاکم بر اقتصاد داخلی یک کشور می‌باشند، عبارتند از :

عملکرد اقتصادی
کارآیی دولت
کارآیی کسب و کارا
زیرساختار

بر پایه این چهار فاکتور و با در نظر گرفتن بیش از 300 معیار، سالنامه رقابت‌پذیری جهان نتیجه می‌گیرد که عملکرد صحیح در این ابعاد چهارگانه، فضایی در کشور بوجود می‌آورد که رقابت‌پذیری در سطح جهان را تضمین می‌کند.

مدیریت فناوری، پیش شرط رقابت پذیری

مدیریت فناوری، پیش شرط رقابت پذیریدر شرایط امروز جهانی و باتوجه به تجارب و شواهد به دست آمده و واقعیتهای موجود، نقش محوری و کلیدی فناوری در رشد و توسعه بنگاهها و درنتیجه کشورها امری روشن و تردیدناپذیر است. در این میان، کشورها، سازمانها و بنگاهها برای کاهش زیانهای ناشی از فرایند جهانی شدن اقتصاد و ادامه بقای خود ناگزیر از پذیرش شرایط جدید و محیط رقابتی با بهره گیری از ابزارها و سازوکارهای مختلف هستند.

بدیهی است که تنها با اتکا به ابزارهای سنتی و بدون بهره گیری از فناوریهای جدید و رقابتی و بدون استفاده از الگوهای نوین مدیریتی، این نوع فناوریها نیز نمی توانند توفیق لازم را در این بازارها به دست آورند. از همین رو است که امروزه مدیریت فناوری به عنوان یکی از موضوعهای اصلی و مهم موسسات صنعتی، تجاری و خدماتی تبدیل شده است. مدیریت فناوری یکی از زمینه هایی است که علی رغم اهمیت آن در کشور ما تاکنون کمتر به آن پرداخته شده است. 

  • علیرضا علیپور
  • ۰
  • ۰

منظور از رفتار مصرف‌کننده

تصور عمومی بر این است که رفتار مصرف کننده چگونگی خرید کالاها و خدمات توسط افراد می باشد،اما در واقع رفتار مصرف کننده چیزی بیشتر از خرید کالاها و خدمات توسط افراد است. رفتار مصرف کننده را به طور کلی چنین تعریف می نمایند: تصمیم نهایی مصرف کننده با توجه به اکتساب، مصرف و خلاص شدن از کالاها،خدمات،زمان و نظرات بخشهای مختلف تصمیم گیری در یک دوره زمانی می باشد. از رفتار مصرف کننده تعاریف گوناگون دیگری نیز ارائه شده است. برای نمونه انجمن بازاریابی آمریکا رفتار مصرف‌کننده را این‌گونه تعریف می‌کند «تعامل پویای نفوذ و شناخت، رفتار و محیط به طریقی که انسان‌ها در زندگیشان مبادله می‌کنند».

رفتار مصرف‌کننده شامل دانش و احساساتی که افراد تجربه می‌کنند و اقداماتی که آن‌ها در فرآیند مصرف انجام می‌دهند، می‌شود. همچنین شامل اجزایی از محیط است که بر این دانش، احساسات و رفتار تأثیر می‌گذارد. همچنین که در تعریف فوق آمده است، رفتار مصرف‌کننده پویاست، زیرا، دانش، افکار و احساسات و رفتار مصرف‌کننده به طور مجزا، گروه‌های مصرف‌کنندة مورد هدف و جامعه در کل، دائماً در حال تغییر می‌باشند. ماهیت پویای رفتار مصرف‌کننده توسعه استراتژی‌های بازاریابی را مشکل می‌سازد.
رفتار مصرف‌کننده شامل تعاملات بین افکار و احساسات و رفتار انسان و محیط می‌باشد. بنابراین، بازاریابان نیازمند شناخت در خصوص مواردی از قبیل، چه محصولات و نام‌های تجاری‌ای برای مصرف‌کننده معنی دارند، مصرف‌کننده به چه طریقی خرید می‌کند و چه عواملی بر خرید و مصرف تأثیر می‌گذارد، می‌باشند. همچنین رفتار مصرف‌کننده شامل مبادلات بین انسان‌ها می‌باشد. به این معنی که افراد چیزی را که دارای ارزش هست به دیگری می‌دهند و در مقابل چیزی دریافت می‌کنند.

رفتار مصرف‌کننده یک مبحث نوپا است. اولین کتب درسی در این باره در دهه 1960 تألیف شده‌اند، هر چند سرچشمه این اندیشه به سال‌ها قبل بر‌می‌گردد. تورستاین و بلن در سال 1898 در مورد «مصرف تجملی» سخن گفته است. در آغاز دهه 1900 نویسندگان بحثی را آغاز کردند که چگونه تبلیغ‌کنندگان می‌توانند از اصول مربوط به روانشناسی استفاده کنند. در دهه 1950 عقاید مربوط به روانشناسی فرویدی توسط پژوهشگران انگیزش همه‌گیر شده و توسط تبلیغ‌کنندگان مورد استفاده قرار گرفت. مفهوم بازاریابی دلالت بر این عقیده دارد که صنعت، فرآیند رضایت مشتری است نه فرآیند تولید کالا. یک صنعت با مصرف‌کننده و نیازهایش شروع می‌شود نه به وسیله حق امتیاز، مواد خام یا مهارت فروش. تنها وقتی سازمان می‌تواند به بقای خود ادامه دهد که بتواند نیازها وخواسته‌های مصرف‌کننده را با درکی صحیح و جامع از طرف مقابلش برآورده کند که این اهمیت مطالعه مصرف‌کننده را نشان می‌دهد.

دلیل‌ مطالعه رفتار مصرف کننده

رفتار مصرف کننده تنها چگونگی خرید کالاها را شامل نمی شود،بلکه شامل استفاده از خدمات، فعالیتها و عقاید نیز می باشد. فعالیتهائی مانند مسافرت کردن،رفتن به دندانپزشکی،ثبت نام برای کلاسهای آموزشی و غیره همگی جزء مواردی هستند که رفتار مصرف کننده آنها را شامل می شود. به این دلیل رفتار مصرف کننده شامل کالاها،خدمات،فعالیتها و عقاید می باشد و تلاشهای بازاریابی برای رفع نیازهای افراد پیشنهاد نامیده می شوند. اگر چه حالت خرید برای بازاریابان بسیار مهم است،اما رفتار مصرف کننده تنها خرید را شامل نمی شود. بلکه رفتار مصرف کننده شامل سه فعالیت اکتساب ،مصرف و خلاص شدن است. 
رفتار مصرف کننده لزوماً رفتار یک شخص خاص را منعکس نمی سازد. تصمیم گیری در مورد خرید یک خودرو، رفتن به رستورانی خاص، اجاره نمودن مسکن از رفتارهایی هستند که می توانند شامل گروهی از دوستان، تعدادی از همکاران و یا همه افراد خانواده باشند. داشتن درک صحیح از مصرف‌کنندگان و فرآیند خرید، مزیت‌های متعددی را در بر دارد. این مزیت‌ها شامل کمک به مدیران در جهت تصمیم‌گیری، تهیه یک مبنای شناختی از طریق تحلیل مصرف‌کنندگان، کمک به قانونگذاران و برای وضع قوانین مربوط به خرید و فروش کالا و خدمات و در نهایت کمک به مصرف‌کنندگان در جهت تصمیم‌گیری بهتر می‌باشد.

  • علیرضا علیپور